Monday, March 15, 2010

سرمایه فرهنگی

اثر پیر بوردیو ترجمه: بهمن باینگانی

پیربوردیو،جامعه شناس فرانسوی،به همراه همکارانش،مفهوم سرمایه فرهنگی را در اوایل دهه¬ی 1960 به منظور رفع یک مسئله¬ی تجربی ویژه-به عبارت دیگر، این مسئله که موانع اقتصادی برای تبین نابرابری های موجود در موفقیت¬های آموزشی دانش آموزان طبقات اجتماعی مختلف،کافی نیست-ابداع نمود.
بوردیو معتقد بود که،علاوه بر عوامل اقتصادی،"عادت واره های فرهنگی و خصلت های به ارث برده شده از" خانواده هستند که نقش بسیار مهمی در موفقیت¬های مدرسه ایفا می کنند(بوردیو،پسرون،1979[1964]،14).وی در انجام این کار با مفاهیم سنتی جامعه شناختی درباره¬ی فرهنگ، که به فرهنگ به مثابه¬ مجموعه¬ی از ارزش ها و هنجارهای مشترک،یا به عنوان ابزاری برای بیان جمعی می نگریستند،مخالفت نمود.درعوض بوردیو،بر آن عقیده بود که فرهنگ دارای بسیاری از ویژگی های است که از مشخصه های سرمایه اقتصادی به شمار می روند.مخصوصاَ وی بر این نکته تاکید داشت که عادت واره ها و خصلت های فرهنگی،دربردارنده ی منابعی هستند که می تواند سودهای زیادی به همراه داشته باشد.عادت واره ها و خصلت های فرهنگی به طور بالقوه این استعداد را دارند که از سوی گروهها و افراد به انحصار درآیند؛و در شرایط مناسب،این عادت واره و خصلت ها می تواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود(لیراو و واینینگ،2003).

بوردیو،در مقام مبدع مفهوم سرمایه فرهنگی،میل و علاقه چندانی به این مسئله نداشت که معنا و اهمیت مفاهیم خارج از زمینه¬ی انضمامی فراهم آمده بوسیله¬ی تحقیقات تجربی،ایجاد شود.اما در سظحی بسیار کلی تر وی معتقدبود که "هرگونه قابلیت " تا آنجای که تخصیص "میراث فرهنگی " یک جامعه را تسهیل می نماید به نوعی سرمایه تبدیل می شود،اما این قابلیت به گونه¬ی برابر توزیع نشده است،در نتیجه زمینه ای برای امتیازات انحصاری بوجود می آورد.علاوه براین ،به اعتقاد بوردیو،درجوامعی که ساختار اجتماعی تمایز یافته و نظام آموزش رسمی وجود دارد،این امتیازات انحصاری،تا اندازه ی زیادی از طریق "نهادینه شدن" "ملاک های ارزیابی " در مدارس- به عبارت دیگر،معیارهای سنجش-که به نفع طبقه یا طبقات خاصی است،ایجاد می گردد(بوردیو،1977).
افزون بر این،بوردیو استدلال نموده است که سرمایه فرهنگی به سه شکل وجود دارد(1986).سرمایه فرهنگی در شکل تجسم یافته اش،صورت قابلیت یا توانایی هایی را به خود می گیرد که نمی توان آن را از حامل اش(یعنی،شخصی که آن مهارت ها و قابلیت ها را دارد)جدا نمود.در واقع کسب سرمایه فرهنگی،ضرورتاً نیازمند صرف وقت برای آموختن یا آموزش دادن است.برای مثال،دانشجوی که در رشته تاریخ هنرمشغول به تحصیل است،به دلیل آموزش های که درنهاد های آموزشی می بیند،توانایی های را کسب می نماید،که شکل سرمایه فرهنگی تجسم یافته به خود می گیرد.
همچنین بوردیو معتقد است که اشیاء نیز می توانند به عنوان شکلی از سرمایه فرهنگی عمل نمایند،تا آنجای که استفاده از آنها یا مصرف آنها مستلزم داشتن میزان مشخصی از سرمایه فرهنگی است.برای نمونه،یک متن فلسفی صورتی عینیت یافته از سرمایه فرهنگی است،زیرا فهم آن لازمه¬اش آموزش های قبلی در زمینه¬ی فلسفه است.در نهایت اینکه در جوامعی که نظام¬های رسمی برای آموزش رسمی وجود دارد،سرمایه فرهنگی به شکلی نهادینه شده وجود دارد.به عبارت دیگر هنگامی که مدرسه قابلیت ها و توانایی های افراد را با صدور مدارک برای آنها تصدیق می نماید،سرمایه فرهنگی درونی شان ارزشی عینی پیدا می کند.بنابراین،برای مثال از آنجاییکه افراد دارای مدارک همسان بطورکلی در بازار کار ارزشی یکسان دارند،مدارک آموزشی را می توان جدای از سرمایه فرهنگی به حساب آورد.و به این خاطر که این مدارک به نوعی باعث می شوند که افراد قابلیت معاوضه با هم پیدا کنند،بوردیو معتقد است که نهادینه شدن کارکردی مشابه با آنچه که پول در مورد سرمایه¬ی اقتصادی انجام می دهد،را موجب می گردد.
با وجود این،علارغم مشابهت های سرمایه فرهنگی و سرمایه اقتصادی،بوردیو بر این اعتقاد است که این دو نوع سرمایه تفاوتهای مهمی نیز با هم دارند.در این زمینه وی مخصوصاً یادآور می شود که مشروعیت یافتن نابرابری در سرمایه فرهنگی به شیوه¬ی اتفاق می افتد که با مشروعیت یافتن نابرابری اقتصادی بسیار متفاوت است.به رغم این واقعیت که سرمایه فرهنگی در خانه و مدرسه از طریق در معرض مجموعه¬ی معینی از اعمال فرهنگی بودن- و از این رو مبنای اجتماعی دارد-کسب می شود،به این دلیل که در افراد خاصی درونی شده است،این سرمایه مستعد این است که به صورت استعداد ذاتی یا اهداء شده¬ به افرادی مخصوص درک شود. علاوه بر این،به این خاطر که نظام آموزشی سرمایه فرهنگی به ارث "برده شده " را به سرمایه فرهنگی "تحصیلی "تبدیل می کند،معمولاً سرمایه فرهنگی تحصیلی مستعد این است که به صورت موفقیت و دستاورد فردی نمایان گردد.برای مثال،محققان به این نتیجه رسیده¬اند که والدین دارای طبقه¬ی متوسط معمولاً به نسبت والدین دارای طبقه کارگر یا فقیر با کودکان یا بچه¬هایشان زمان بیشتری را صرف صحبت نمودن می کنند.در نتیجه،بچه های دارای طبقه متوسط اغلب هنگام ورود به مدرسه،ذخیره¬ی واژگانی بیشتری دارند،و متعاقباً در آزمون های هماهنگی که به منظور سنجش مهارت¬های کلامی برگزار می گردد،نمرات بالاتری کسب می کنند(هارت و رزلی،1999؛لارو،2003).با این وصف، معلمان، والدین و خود دانش آموزان به احتمال قوی تفاوت های موجود در نمره¬های آزمون را ناشی از استعداد ذاتی یا تلاش¬های فردی می دانند.
مباحث بوردیو درباره¬ی سرمایه فرهنگی از اهمیت زیادی برخوردار است،زیرا این مباحث عقاید رایج درباره¬ی نظام تعلیم و تربیت مدرن، به عنوان موتوری که افراد را در درون ساختار طبقاتی ارتقاء یا تنزل می دهد،به چالش کشید.در واقع، از نقطه نظر بسیار انتقادی بوردیو،نظام¬های تعلیم وتربیت مدرن،در اعتبار بخشی وارتقاء سرمایه فرهنگی در کودکانی که سرمایه فرهنگی زیادی از والدینشان به ارث برده¬اند،به نسبت کودکانی که هنگام ورود به نهادهای تعلیم وتربیت از مهارت و خصلت¬های اندک و ناچیزی برخوردارند و یا اینکه اصلاً فاقد چنین خصلت¬ها ومهارت¬های اند،بسیار کارآمدتر عمل می کنند.به این ترتیب او معتقد است که نظام¬های آموزشی جوامع مدرن،افراد را به سوی غایت¬های طبقاتی هدایت می کنند که تا اندازه¬ی زیادی(و نه تماماً)بازتاب خاستگاههای طبقاتی شان است.علاوه براین،معمولاً این سرنوشت هم از سوی کسانی که از مزایای آن بهره¬مند شده¬اند و هم از سوی آنهای که از مزایای آن ضرر و زیان دیده¬اند،پذیرفته می شود(به عبارت دیگر،مشروع تلقی می گردد)(بوردیو و پسرون،1977؛[1970]).
از سوی دیگر سرمایه فرهنگی،تاثیر چشمگیری بر جامعه شناسی نهاده است،زیرا این مفهوم را در مرکز تحقیقات راجع به قشربندی اجتماعی وارد نموده است.بوردیو در کارهای بعدی اش،بیشتر برای تایید این عقیده استفاده نمود که فرهنگ مستقیماً در نابرابری اجتماعی دخالت دارد.این امر مخصوصاً در سرتاسر مفهوم سازی دوباره¬ی طبقه اجتماعی دیده می شود که او در کتاب تشخص ([1979]1984؛وینگر،2005) انجام داده است.از نظر بوردیو،طبقات براساس حجم کلی سرمایه¬ی(اقتصادی و فرهنگی) که افراد و خانواده¬ها در اختیار دارند،از هم متمایز می گردند.در درون طبقات نیز،"خرده طبقات "بر اساس سرمایه¬های که دراختیار دارند- یا به عبارت دیگر،از طریق میطان سرمایه¬های اقتصادی بعلاوه سرمایه فرهنگی شان- از هم متمایز می گردند.بوردیو در کتاب تشخص،با بهره گیری از این مفهوم سازی دوباره،ترجیحات و کردارهای زیبای شناسانه طبقات و خرده طبقات موجود درساختار اجتماعی فرانسه را،مخصوصاً با تمرکز برداشتن یا نداشتن ذائقه و سلیقه¬ی اشکال هنری متعالی (نقاشی،موسیقی،ادبیات و تئاتر)تحلیل می کند.اطلاعات گردآوری شده بوسیله بوردیو نشان می دهد که هر طبقه(و خرده طبقه¬ی)الگوی منحصر به فردی از ذائقه را داراست،که با ترکیب خاصی از سرمایه¬های اقتصادی وفرهنگی هماهنگ است.بنابراین،برای مثال،هنرمندان و اساتید دانشگاه- که خرده طبقه¬ی از طبقه مسلط هستند- از قابلیت¬های بالایشان در زمینه¬ی سرمایه فرهنگی برای فهم اکثر ژانرهای آونگارد مثل هنر استفاده می کنند.در مقابل،کارفرمایان،که خرده طبقه¬ی از طبقه مسلط ثروتمندان در زمینه سرمایه اقتصادی هستند،معمولاً طرفدار ژانرهای هنری هستند که از نظر لحاظ نظری چندان پیچیده نیستند و مخصوصاً ژانرهای که با مفاهیم سنتی زیبایی هماهنگی دارد و دربردارنده¬ی معنای تجملی هستند.بوردیو معتقد است که این تفاوت¬های موجود در ذائقه افراد را باید به عنوان داعیه¬ی حیثیتی برای ساختن منزلت تلقی نمود،چیزی که وبر "احترام اجتماعی" می نامد و خود بوردیو آن را "سرمایه نمادین" نام می نهد.به عبارت دیگر باید گفت که این تفاوت¬ها نقش مهمی در مشروعیت بخشی به قشربندی طبقاتی ایفاء می کند.
درون سنت جامعه شناختی انگلیسی زبان،مفهوم سرمایه فرهنگی در اواخر دهه¬ی 1970 با ترجمه شدن کتاب بازتولید راه خود را باز نموده است.از زمان مطالعه¬ی نظام آموزشی فرانسه توسط بوردیو،همانطور که انتظار می رفت،بیش از هر عرصه ی دیگری در عرصه تحقیقات آموزشی است که مفهوم سرمایه فرهنگی،موجب پدید آمدن حجم عظیمی از تحقیقات تجربی و و تاملات نظری فراوان گردیده است.اما این مفهوم در تحقیقات انجام شده در سایر رشته¬ها نیز بسیار مفید فایده واقع شده است.برای مثال،در ادامه¬ی علائق بوردیو به شیوه¬های گوناگونی که از طریق آنها اشکال متنوع سرمایه الگوهای پیچیده¬ی از قشربندی را ایجاد نموده است،ایال،سزیلینی،و تاونزلی (1998) ساختار جوامع پسا کمونیستی را در اروپای مرکزی با تاکید ویژه بر سرمایه فرهنگی بررسی نموده¬اند.بر خلاف بسیاری از پیش بینی¬ها،آنها استدلال نموده¬اند که،نه اعضاء بورکراتیک سیستم نامگذاری به گونه¬ی موفقیت آمیز از اقتدارشان زیر لوای حکومت کمونیسم برای اختصاص سرمایه¬ی عظیم دولتی در طول فرایند خصوصی سازی تبدیل بازار به بازاری سرمایه داری عمل نموده¬اند و نه طبقه¬ی کوچک کارفرمایان در دهه های پایانی عمر دولت سوسیالیستی ازامتیازاتشان برای تبدیل شدن به یک طبقه¬ی سرمایه داری کاملاً شکوفا در پایان دوره¬ی 1989 استفاده نموده¬اند.به عبارت دیگر،در کشورهای مثل چکسلواکی،مجارستان و لهستان،نوعی نظام قشربندی ظهور نموده است که می توان آن را سرمایه داری بدونه سرمایه دار نامید.در این نظام قشربندی،سرمایه¬ی فرهنگی به عنوان مهمترین عامل قدرت دهی و امتیاز بخشی عمل می نماید.از این رو،طبقات مسلط را می توان به جای بورژوازی اقتصادی بورژوازی فرهنگی نامید.این بورژوازی¬های فرهنگی،که دربردارنده گروهی متنوع از افراد مثل تکنوکرات¬های سابق و روشنفکران معترض است،تا اندازه بسیار زیادی به انحصار مهارت¬ها،دانش¬ها ومدارکی(به عبارت دیگر، سرمایه فرهنگی) پرداخته¬اند که در موفقیت¬های شغلی نقش بسیار مهمی دارند.محققان مشاهده نموده¬اند که در اختیار داشتن سرمایه فرهنگی دست یابی به پست¬های مدیریتی اقتصاد ودولت را تسهیل نموده است و برعکس فقدان سرمایه فرهنگی مانع بسیار مهمی در راه رسیدن به چنین پست¬های است.
آنها همچنین به این نتیجه رسیده¬اند که مفهوم سرمایه فرهنگی در مطالعه ترجیحات و ذائقه¬های زیبای شناسانه بسیار نقش تعیین کننده¬ی داشته است.در این زمینه جامعه شناسان به بررسی همبستگی بین موقعیت اجتماعی و ذائقه افراد پرداخته¬اند.با تمرکز بر میل وافر طبقه¬ی بالا برای به انحصار درآوردن اشکال زیبای شناسانه¬ی هنر متعالی جهت متمایز ساختن خود از دیگران،شواهد این تحقیقات نشان می دهد که برای مثال، مناسبات موجود در جامعه معاصر ایالات متحده آمریکا،بسیار متفاوت از آن چیزی است که بوردیو ترسیم نموده است. بنابراین،پترسون و همکارانش (پترسون و کرن1996،پترسون و سیمکوس 1992)گزارش نموده¬اند که نخبگان ایالات متحده¬ی آمریکا در زمینه¬ی ذائقه فرهنگی،به جای آنکه تشخص مآب باشند،ویژگی اصلی شان التقاطی بودن است: داعیه¬های منزلتی در حال حاضر معمولاً بر پایه¬ی آشنایی با گستره¬ی متنوعی از ژانرهای درون هر قالب فرهنگی(موسیقی،ادبیات،فیلم و غیره)مشخص می گردد،ژانرهای که دامنه¬ی از هنر متعالی(مثل اپرا وموسیقی کلاسیک)تا هنر میان مایه(مثل آهنگ برنامه¬های براد وی)و هنر پست (مثل موسیقی راک و موسیقی محلی)را در بر می گیرد.بنابراین،انتظار می رودکسانی که داعیه¬های منزلتی دارند این توانایی را داشته باشند که نمونه¬های ناب هر ژانر را بر اساس معیارها¬ی قضاوتی مربوط به آنها تشخیص دهند.علارغم این واقعیت که این نتایج با توصیفاتی که بوردیو در باره¬ی سبک زندگی در کشور فرانسه ارائه می دهد،متفاوت است،این جهت گیری جهان وطنی مشروط به شاخص¬های سرمایه فرهنگی یعنی آموزش است و بنابراین این توانایی را دارد که به عنوان شکلی از سرمایه فرهنگی عمل نماید.در واقع بریسون (1992)عنوان سرمایه فرهنگی مضاعف را به آن داده است.
همزمان با رواج مفهوم سرمایه فرهنگی در حوزه¬های مختلف جامعه شناسی انگلیسی زبان،این مفهوم مورد انتقادهای بسیاری نیز قرار گرفته است.برای مثال،گیروکس (1983)معتقد است،هنگامی که به فرهنگ در وهله¬ی اول به عنوان نوعی سرمایه نگاه شود،این امکان از دست می رود که به نقش فرهنگ در قادر نمودن موقعیت¬های تحت سلطه برای مقاومت در برابر سلطه توجه شود. به همین ترتیب،لامونت (1992)،بر این مسئله تاکید نموده است که مفهوم سازی فرهنگ بدین شیوه مانع از آن می شود که جامعه شناسان به تشخیص این نکته بپردازند که فرهنگ دربردارنده¬ی ذخایری است که کنشگران از آن برای ارزیابی کیفیت اخلاقی تجارب شخصی خود و دیگران استفاده می نمایند.این مباحث مطمئناً شدت بیشتری می یابد هنگامی که محققان به بررسی بیشتررابطه¬ی بین فرهنگ ونابرابری بپردازند.لکن مفهوم سرمایه فرهنگی بوردیو و تاکید آشکارش برارزش¬های اجتماعی،مهارتها،خصلت ها،وعادت واره¬های فرهنگی، صرف نظر از تغییری که پیدا نموده است،بدونه شک در آینده نقش مهمی درنظریه¬های نابرابری،جامعه شناسی فرهنگ،و جامعه شناسی آموزش و پرورش ایفا خواهد نمود.


* این مقاله ترجمه¬ی است از مقاله زیر:
Cultural capital, Weininger, Elliot B & Lareau, Annette (2006), University of Maryland, College Park

No comments: